ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
مرگ از پنجره ی بسته به من می نگرد
زندگی از دم در قصد رفتن دارد
روحم از سقف گذر خواهد کرد
در شب تیره و سرد
تخت حس خواهد کرد که سبک تر شده است
در تنم خرچنگیست
که مرا می کاود
خوب می دانم که تهی خواهم شد
و فرو خواهم ریخت
توده ی زشت و کریهی شده ام
بچه هایم از من می ترسند
آشنایانم نیز...
...به ملاقات پرستار جوان می آیند...!!!