شعر عاشقانه

شعر و عکس عاشقانه عشقستان دوبیتی تک بیتی زیبا قصیده رباعی

شعر عاشقانه

شعر و عکس عاشقانه عشقستان دوبیتی تک بیتی زیبا قصیده رباعی

شعر عاشقانه قیصر امین پور بهترین شعر قیصر امین پور


دست عشق از دامن دل دور باد!
می توان آیا به دل دستور داد؟
می توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟
موج را آیا توان فرمود ایست!
باد را فرمود باید ایستاد؟
آن که دستور زبان عشق را
بی گزاره در نهاد ما نهاد
خوب می دانست تیغ تیز را
در کف مستی نمی بایست داد



دوستان نظر فراموش نشه

نظرات 17 + ارسال نظر
فاطمه 1389/07/18 ساعت 10:42

از عشق گفتن و شنیدن را دوست دارم
خوب بود

suraya 1389/07/18 ساعت 18:43

کاش می توانستم خون رگان خود را من قطره قطرهبگریمتا باورم کنند. عالی ست میلاد جان.

رها 1389/07/18 ساعت 19:31

سلام خیلی جالبه من وقتی شعر می نویسم شما حتی ثبتشون هم نمی کنید بعد هر کی دیگه اتفاقی میاد می نویسه شما فورا ثبتش می کنید منم دیگه اصلا تو وبلاگ شما نمیام بی معرفت

دوست عزیز هر کسی که شعری نوشت و گفت میخوام تو وبلاگ ثبت بشه من ثبتش کردم.اگه شعر خاصی هست بنویسید و بنویسید که میخواهید ثبت بشه تا من تو پست بعدی ازش اسبفاده کنم.پیشاپیش از همکاریتون سپیاسگذارم

مهتاب 1389/07/18 ساعت 22:20

کارت خیلی عالیه ... وبلاگتم قشنگه . همیشه موفق باشی

[ بدون نام ] 1389/07/18 ساعت 22:50

قشنگ بود

دوست 1389/07/18 ساعت 23:39 http://boy12.loxblog.com

سلام آقا میلاد وبلاگ خیلی خیلی فوق العاده ای داری من که خیلی خوشم اومد .
موفق و ژیروز باشی

سلام میلاد واقعا عالی مثل همیشه
به من هم سر بزن

شیرین 1389/07/19 ساعت 22:51

دوست خوبم.بهترینها رو توی وبلاگت جمع کردی. خوبه. سعی کند با برنامه های مسخره و بدرد نخور خرابش نکنی

مهدی 1389/07/20 ساعت 00:20

سلام میلاد. اتفاقی وبلاگت رو دیدم. جذبش شدم. خیلی خوش قریحه ای. شاید بازم بیام. موفق باشی.

فرزانه 1389/07/20 ساعت 19:39

سلام ممنون از وبلاگ جالبت.... هیچ وقت مایوس نشو همیشه ادامش بده ، خیلی زیبا و دلنشینه

مری 1389/07/21 ساعت 12:16

شاد باشیموسیقی وبت عالی بود

مانی 1389/07/21 ساعت 13:35

همه شب نالم چون نی که غمی دارم
دل و جان بردی اما نشدی یارم
با ما بودی بی ما رفتی
چون بوی گل به کجا رفتی
تنها ماندم تنها رفتی
چون کاروان رود فغانم از زمین بر آسمان رود
دور از یارم خون می بارم فتادم از پا به ناتوانی
اسیر عشقم چنان که دانی
رهائی از غم نمی توانم
تو چاره ای کن که میتوانی
گر ز دل برآرم آهی آتش از دلم خیزد
چون ستاره از مژگانم اشک آتشین ریزد
چون کاروان رود فغانم از زمین بر آسمان رود
دور از یارم خون می بارم
نه حریفی تا با او غم دل گویم
نه امیدی در خاطر که تو را جوبم
ای شادی جان سرو روان کز بر ما رفتی
از محفل ما چون دل ما سوی کجا رفتی؟
تنها ماندم ، تنها رفتی
چو ن بوی گل به کجا رفتی؟
به کجائی غمگسار من فغان زار من بشنو
بازآ از صبا حکایتی ز روزگار من بشنو
بازآ بازآ سوی رهی چون روشنی از دیده ما رفتی
با قافله باد صبا رفتی
تنها ماندم ، تنها ماندم.....

ترانه سرا : رهی معیری

محمد دحیماوی 1389/08/01 ساعت 20:10

خیلی خوب

امیر 1389/08/25 ساعت 02:45

اشعار و عکسها به زیبایی با هم تلفیق شده اند

کار های قشنگتون جای تشکر و قدردانی دارند

خسته نباشید

کیوان 1389/09/06 ساعت 17:01

تمام هستی ات را عشق بر باد می دهد اگر عاشق شوی از این روست که عاشق همیشه بازنده است.

چیماه 1389/10/11 ساعت 15:23

جگر شیر نداری سفر عشق مرو............................خوب شد اینم نظر خوش نظر

هاله 1389/11/26 ساعت 12:31

اینجا همه چیز عالیه عکسا شعرا........
من عاشق شعرم با دیدن این وبلاگ کلی ذوق کردم
مطمئنم زیاد سر میزنم به اینجا
زندگی چیست؟
بیداری که تنها یک لحظه طول میکشدو دوباره جایش
را به خواب میدهد دوران شگفت انگیزی کوتاه میان
تولد و مرگ جرقه ای در دل شب پدید می اید و دوباره
ناپدید میشودو مرگ... .
مرگ اگر نبود همه انرا ارزو می کردند و دست های
نا امید به اسمان بلند می شد... .
واگر زندگی سپری نمی شد چه تلخ و ترسناک بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد