ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
دست عشق از دامن دل دور باد!
می توان آیا به دل دستور داد؟
می توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟
موج را آیا توان فرمود ایست!
باد را فرمود باید ایستاد؟
آن که دستور زبان عشق را
بی گزاره در نهاد ما نهاد
خوب می دانست تیغ تیز را
در کف مستی نمی بایست داد
دوستان نظر فراموش نشه
از عشق گفتن و شنیدن را دوست دارم
خوب بود
کاش می توانستم خون رگان خود را من قطره قطرهبگریمتا باورم کنند. عالی ست میلاد جان.
سلام خیلی جالبه من وقتی شعر می نویسم شما حتی ثبتشون هم نمی کنید بعد هر کی دیگه اتفاقی میاد می نویسه شما فورا ثبتش می کنید منم دیگه اصلا تو وبلاگ شما نمیام بی معرفت
دوست عزیز هر کسی که شعری نوشت و گفت میخوام تو وبلاگ ثبت بشه من ثبتش کردم.اگه شعر خاصی هست بنویسید و بنویسید که میخواهید ثبت بشه تا من تو پست بعدی ازش اسبفاده کنم.پیشاپیش از همکاریتون سپیاسگذارم
کارت خیلی عالیه ... وبلاگتم قشنگه . همیشه موفق باشی
قشنگ بود
سلام آقا میلاد وبلاگ خیلی خیلی فوق العاده ای داری من که خیلی خوشم اومد .
موفق و ژیروز باشی
سلام میلاد واقعا عالی مثل همیشه
به من هم سر بزن
دوست خوبم.بهترینها رو توی وبلاگت جمع کردی. خوبه. سعی کند با برنامه های مسخره و بدرد نخور خرابش نکنی
سلام میلاد. اتفاقی وبلاگت رو دیدم. جذبش شدم. خیلی خوش قریحه ای. شاید بازم بیام. موفق باشی.
سلام ممنون از وبلاگ جالبت.... هیچ وقت مایوس نشو همیشه ادامش بده ، خیلی زیبا و دلنشینه
شاد باشی
موسیقی وبت عالی بود
همه شب نالم چون نی که غمی دارم
دل و جان بردی اما نشدی یارم
با ما بودی بی ما رفتی
چون بوی گل به کجا رفتی
تنها ماندم تنها رفتی
چون کاروان رود فغانم از زمین بر آسمان رود
دور از یارم خون می بارم فتادم از پا به ناتوانی
اسیر عشقم چنان که دانی
رهائی از غم نمی توانم
تو چاره ای کن که میتوانی
گر ز دل برآرم آهی آتش از دلم خیزد
چون ستاره از مژگانم اشک آتشین ریزد
چون کاروان رود فغانم از زمین بر آسمان رود
دور از یارم خون می بارم
نه حریفی تا با او غم دل گویم
نه امیدی در خاطر که تو را جوبم
ای شادی جان سرو روان کز بر ما رفتی
از محفل ما چون دل ما سوی کجا رفتی؟
تنها ماندم ، تنها رفتی
چو ن بوی گل به کجا رفتی؟
به کجائی غمگسار من فغان زار من بشنو
بازآ از صبا حکایتی ز روزگار من بشنو
بازآ بازآ سوی رهی چون روشنی از دیده ما رفتی
با قافله باد صبا رفتی
تنها ماندم ، تنها ماندم.....
ترانه سرا : رهی معیری
خیلی خوب
اشعار و عکسها به زیبایی با هم تلفیق شده اند
کار های قشنگتون جای تشکر و قدردانی دارند
خسته نباشید
تمام هستی ات را عشق بر باد می دهد اگر عاشق شوی از این روست که عاشق همیشه بازنده است.
جگر شیر نداری سفر عشق مرو............................خوب شد اینم نظر خوش نظر
اینجا همه چیز عالیه عکسا شعرا........
من عاشق شعرم با دیدن این وبلاگ کلی ذوق کردم
مطمئنم زیاد سر میزنم به اینجا
زندگی چیست؟
بیداری که تنها یک لحظه طول میکشدو دوباره جایش
را به خواب میدهد دوران شگفت انگیزی کوتاه میان
تولد و مرگ جرقه ای در دل شب پدید می اید و دوباره
ناپدید میشودو مرگ... .
مرگ اگر نبود همه انرا ارزو می کردند و دست های
نا امید به اسمان بلند می شد... .
واگر زندگی سپری نمی شد چه تلخ و ترسناک بود.