ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
این شعر زیبا رو یکی از علاقه مندان سایت به نام هاله برای ما ارسال کرده ...
یادته اون روز برفی
وسط فصل زمستون
تو پریدی پشت شیشه
من زدم از خونه بیرون
یادته اشاره کردی
آدمک برفی بسازم
واسه ساختنش رو برفا
هر چی که دارم ببازم
گوله گوله برف سردو
روی همدیگه می چیدم
شادو خندون بودم
انگار که به ارزوم رسیدم
رو پیشونیش با یه پولک
یه خال هندو گذاشتم
واسه چشماش دو تا الماس
جای پوس گردو گذاشتم
رو سینش با شاخه یاس
یه گلوبندو کشیدم
روی لبهاش با اجازت
طرح لبخند رو کشیدم
یادمه با نگرونی
تو یه ها کردی رو شیشه
دزدکی برام نوشتی
تکلیف قلبش چی میشه
شرم گرم لحظه ها رو
توی اون سرما کشیدم
قلبم رو دادم نگفتم
تن اون از جنس برفه
عاشقونه فکر میکردم
نمی گفتم نمی صرفه
ولی فصل آشنایی
زود گذر بود و گریزون
شما از اون خونه رفتین
آخر همون زمستون
رفتی و قصه ی اون روز
واسه من مثل یه خواب شد
از تب گرم جدایی
آدمک برفی هم آب شد
کاشکی می شد که دوباره
روبه روت یه جا بشینم
یا که رد پاتو رو برف
توی کوچمون ببینم
کاشکی میشد توی دنیا
هیچ کسی تنها نباشه
عمر آدم برفی هامون
امروز و فردا نباشه
قول میدم تا آخر عمر
دیگه قلبم رو نبازم
بعد تو تا آخر عمر
آدمک برفی نسازم
شعر بسیار زیبایی بود و به قولی
از همان اول داستان، قصه ی ما را لو دادند...یکی بود...یکی نبود
یاد یه خاطره افتادم...تو برف..با عشقم...عشقی که الان ندارمش
ممنون
سلااااااااااااااااااااااااااام
مرسی از عکس قشنگی که واسش انتخاب کردین
سلام هاله جونم ممنون از شعر ساده و قشنگت.لذت بردم.
زاهدا من که خراباتی و مستم به تو چه؟ ساغر و باده بود بر سر دستم به تو چه؟
تو اگر گوشه ی محراب نشستی صنمی گفت چرا؟ من اگر گوشه ی میخانه نشستم به تو چه؟
آتش دوزخ اگر قصد ِ تو و ما بکند تو که خشکی چه به من/من که تر هستم به تو چه؟
اینم تقدیم به وبلاگ قشنگتون ولی مینا جون راست میگی افسوس که قصه مادر بزرگ راست بود همیشه یکی بود و یکی نبود !!!!!چقدر خاطره داره این برف برامون:)