شعر عاشقانه

شعر و عکس عاشقانه عشقستان دوبیتی تک بیتی زیبا قصیده رباعی

شعر عاشقانه

شعر و عکس عاشقانه عشقستان دوبیتی تک بیتی زیبا قصیده رباعی

داستان زیبای نجوای کودک با خدا....

 

کودک نجوا کرد :خدایا با من حرف بزن

مرغ دریایی
آ
واز خواند و کودک نشنید

سپس کودک فریاد زد :خدایا با من حرف بزن
 

رعد در آسمان پیچید اما کودک گوش نداد

کودک نگاهی به اطرافش کرد گفت خدایا پس بگذار ببینمت

ستاره ای درخشید ولی کودک توجه ای نکرد

کودک فریاد کرد خدایا اااااااا به من معجزه ای نشان بده

ویک زندگی متولد شد اما کودک نفهمید

کودک با ناامیدی گریست

خدایا با من در ارتباط باش بگذار بدانم اینجایی

بنابراین خدا پایین آمد و کودک را لمس کرد

ولی کودک پروانه را کنار زد و رفـــــــــــت.....

نظرات 4 + ارسال نظر

خیلی ممنون

خیلی ممنون اینقدر آسون منو داغون کردی

واسه احساسی که داشتم دلمو خون کردی

تو که هیچ حسی به این قصه نداشتی واسه چی

منو به محبت دو روزه مهمون کردی

همه عالم می دونستن که بری میمیرم

اما رفتی و همه عالمو حیرون کردی

خیلی ممنون واسه هرچی که آوردی به سرم

خیلی ممنون ولی من هیچ وقت ازت نمی گذرم

من حواسم به تو بود و تو دلت سر به هوا

با همین سر به هواییت منو ویرون کردی

من که با نگاه شیرین تو فرهاد شدم

مگه این کافی نبود که منو مجنون کردی؟

همه عالم می دونستن که بری میمیرم

اما رفتی و همه عالمو حیرون کردی

خیلی ممنون واسه هرچی که آوردی به سرم

خیلی ممنون ولی من هیچ وقت ازت نمی گذرم

rasoul 1389/12/25 ساعت 11:27

salam sait besyar ziba va bahali darid makhsosan aks hash adamo divone mikone
omidvaram hamishe darhal pishraft bashid

میلاد 1389/12/26 ساعت 12:21

سلام ممنونم از شما که شعرهای زیبایی را در این سایت قرار داده اید

پارسا 1389/12/26 ساعت 19:23

سلام،خوبین؟زندگی وفق مراده؟
واقعا که راست میگه خدا در کنار ما و ما از اون بی خبر.چه خوبه بعضی وقتا به اطرافمون با یه دید دیگه نگاه کنیم.ممنون از وبلاگ بسیار عالیتون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد