ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
دل زاری که من دارم
نداند رسم یاری ، بی وفا یاری که من دارم
به آزار دلم کوشد ، دلازاری که من دارم
وگر دل را به صد خواری ، رهانم از گرفتاری
دلازاری دگر جوید ،دل ِ زاری که من دارم
به خاک من نیفتد سایۀ سرو بلند او
ببین کوتاهیِ بختِ نگونساری که من دارم
گهی خاری کشم از پا ، گهی دستی زنم بر سر
به کوی دلفریبان ، این بود کاری که من دارم
دل رنجور من از سینه هر دم می رود سویی
ز بستر میگریزد طفل بیماری که من دارم
زپند همنشین ، درد جگر سوزم فزون تر شد
هلاکم می کند آخر ، پرستاری که من دارم
رهی ، آن مه به سوی من به چشم دیگران بیند
نداند قیمت یوسف ، خریداری که من دارم