ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
ماه بالای سر آبادی است
اهل ابادی در خواب است
باغ همسایه چراغش روشن،
من چراغم خاموش
ماه تابیده به بشقاب خیار، به لب کوزه آب
غوک ها می خوانند
مرغ حق هم گاهی
کوه نزدیک است، پشت افراها، سنجد ها
و بیابان پیداست
سنگ ها پیدا نیست، گلچهه ها پیدا نیست
سایه ها یی از دور، مثل تنهایی آب، مثل آواز خدا پیداست
نیمه شب بباید باشد
دب اکبر آن است، دو وجب بالاتراز بام
آسمان آبی نیست، روز ابی بود
یاد من باشد فردا، بروم باغ حسن گوجه و قیسی بخرم
یاد من باشد فردا لب سلخ، طرحی از بز ها بردارم،
طرحی از جارو ها، سایه ها شان در آب
یاد من باشد هر چه پروانه که می افتد در آب زود از آب
درآورم
یاد من باشد فردا لب جوی، حوله ام را هم با چوبه بشویم
یاد من باشد تنها هستم
ماه بالای سر تنهایی است
مائیم که از باده بی جام خوشیم
هرصبح منوریم و هرشام خوشیم
گویند سرانجام ندارید شما
مائیم که بی هیچ سرانجام خوشیم
دوش مستانه چه خوش گفت قدح پیمایی
** که به از گوشهٔ میخانه ندیدم جایی
آنچنان بی خبرم ساخت نگاه ساقی **
که نه از می خبرم هست و نه از مینایی
با تو ای می غم ایام فراموشم شد **
که فرح بخش و طرب خیز و نشاط افزایی
ترک سرمستی ...و در کردن خون هشیاری *
* طفل نادانی و در بردن دل دانایی
کافر عشق تو آزاده ز هر آیینی **
بستهٔ زلف تو آسوده ز هر سودایی
ذره را پرتو مهر تو کند خورشیدی **
قطره را گردش جام تو کند دریای
عشق بازان تو را با مه و خورشید چه کار **
کاهل بینش نروند از پی هر زیبایی
بر سر کوی تو جان را خوشی خواهم داد **
زان که خوش صورت و خوش سیرت و خوش سیمایی
از کمند تو فروغی به سلامت بجهد **
که ستم پیشه و عاشق کش و بیپروایی
عاشق شعرای سهرابم.ممنون که این شعرو گذاشتید.
وجود، عشق، ایثار، کناره گیری، دانش، کنترل و تسلیم
هفت حقیقت مهر بابا
- تنها وجــود حقیقی، هستی خداوند یکتا و واحد است که خودی حقیقی هر نفس
محدود می باشد
2- تنها عشــق حقیقی، محبت برای خداوند لایتـناهی است که اشـتیـاقی شـدیـد برای
مشـاهده، شـناخت و وحدت با این حقیقت یعنی خدا به وجود می آورد
3- تنها ایثـــارحقیقی آن است که به دنبال این عشق همه چیز، بدن، فکر، مقام، رفاه
و حتی خود زنـدگی فدا گردد
4- تنها کنــاره گیری حقیقی آن است که حتی در حین انجام وظایف دنیوی از تمامی
افکار و آرزوهای خودخواهانه دوری شود.
5- تنها دانـــش حقیقی این دانش است که خـداونـد در ضـمـیر افـراد خـوب و بـد،
اولیا و گناه کاران موجود است. این دانش مستلزم این است که چنانچه موقعیت
ایجاب کند به طور مسـاوی بدون انتظار پاداش به همه کمک کنید واگر مجبور شدید
که در مشاجره ای شرکـت کنید بدون کوچـکترین اثری از دشـمنی یا نفرت عمل
نمایید. با احساس بـرادرانه و خـواهرانه نـسـبت به همنوع در خوشبخت نمودن آنها
کوشا باشید و با پندار، گفتار و کردار به کسی آزار نرسانید حتی به آنهایی که به
شما آزار می رسانند.
6- تنها کنترل حقیقی جلوگیری نفس از غرقه شدن در امـیال پسـت است که تـنها
راه پاک شدن کامل شخصیت است.
7- تنها تسـلـیم حقیقی آن است که سکون توسط هیچ موقعیت نامساعدی به هم
نخورد و فرد در میان همه نوع مشقات با آرامش کامل به مشیت خداوند تسلیم باشد