ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
من به خاطر می آورم آسمان سیاه را
روشنایی در اطراف من
من به خاطر می آورم انعکاس فلش
از زمانی که شروع شد و تار شد
مثل شروع یک نشانه که در آخر مرا پیدا میکند
و صدای تو که من تمام مدت به آن گوش میدهم
و به من نشان بده شایسته ی چه هستم
پس به من دلیلی بده تا اثبات کند اشتباه من را
تا این خاطره را پاک کند
اجازه بده زیر آب برم
از فاصله ی چشمان تو
نشان بده دلیلی
برای افتادن در این چاله
تا وصل شویم به فضای بیرون
بگذار آنها دروغ هایشان را تمام کنن
در کنار این تقسیم جدید
اینجا هیچ چیز نیست
اما حافظه ها گرفتار شده اند
مکانی برای نشان دادن وجود ندارد
همه جا خاکستر نشسته به جای برف
و ما در داخل غار نشسته ایم
و صدای تو در ذهن من است
دوستان نظر یادتون نره...ممنون
روز مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو، صبوری! روز مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ،دلواپسی! روز مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری ! روز مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد روز مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن او که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود روز مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن....
مادرم روزت مبارک...
یه مَرد بود , یه مَرد ...
یـه مرد که واژه مـــرد رُ روســفید کــرد
یه مرد که مرگ رُ واسه انسان بعید کرد
یک دشت بود که کوه پیشش زانو زد
یک مرد به شکل اسطوره ای هر درد
خط بطلانی بود روی تز سقوط عشق
تــمام واژه هــا رو دوباره تعبـیر کرد
پر گرفت و تو اوج قصه مرثیه نخوند
او آبُ آتش رو تو شعر بغل هم نشوند
گم نشد ، چشماش رو مرگ اقاقیا نبست
نشست، اما وقتی پاش رو زدن نشست
او خم نشد ، تو اوج و ایستاده مرد
از خورشت درگاه ضحاکی نخورد
"به یاد ناصر حجازی که بهترین اسطوره ام بود و در سوگش گریستم"