شعر و عکس عاشقانه عشقستان دوبیتی تک بیتی زیبا قصیده رباعی
درباره من
با سلام
ما جمعی از دوستان این وبلاگ رو مدیریت میکنیم و واسه شما مطلب میزاریم.
لطفا هرگونه انتقاد و پیشنهادی که دارید با ما در میون بزارید واقعا خوشحال میشیم
شماره تماس مدیریت
09368585465
ادامه...
هنوز در فکرِ آن کلاغم در درههای یوش: با قیچی سیاهش بر زردیِ برشتهی گندمزار با خِشخِشی مضاعف ...از آسمانِ کاغذی مات قوسی بُرید کج، و رو به کوهِ نزدیک با غار غارِ خشکِ گلویش چیزی گفت که کوهها بیحوصله در زِلِّ آفتاب تا دیرگاهی آن را با حیرت در کَلّههای سنگیشان تکرار میکردند.
گاهی سوال میکنم از خود که یک کلاغ با آن حضورِ قاطعِ بیتخفیف وقتی صلاتِ ظهر با رنگِ سوگوارِ مُصرّش بر زردیِ برشتهی گندمزاری بال میکشد تا از فرازِ چند سپیدار بگذرد، با آن خروش و خشم چه دارد بگوید با کوههای پیر کاین عابدانِ خستهی خوابآلود در نیمروزِ تابستانی تا دیرگاهی آن را با هم تکرار کنند؟
ممنون دوست عزیز
قشنگ بود
خیلی قشنگه یعنی واقعا قشنگه