سرنوشت بدیه اول جاتو ازم گرفت
صبح فردا شد دیدم رد پاتو ازم گرفت
تا می خواستم به چشمای روشنت نگا کنم
مال دیگری شدی و چشاتو ازم گرفت
تو رو جادو کرد یکی با یه چیزی مثل طلسم
اثرش زیاد بود و خنده هاتو ازم گرفت
تو با من حرف می زدی نگات یه جای دیگه بود
خدا لعنتش کنه ، اون ، نگاتو ازم گرفت
لحظه هات یه وقتایی مال دوتامون می شدن
اون حسود ، اون دو سه تا لحظه ها تو ازم گرفت
خیلی وقته سختمه دیگه تنفس بکنم
خدا دوس نداشت بیام پیشت کنار تو باشم
باورت نمی شه حس دعاتو ازم گرفت
دست روزگار چه قدر با من و آرزوم بده
لحن فیروزه ای مسعوداتو ازم گرفت
سلامت ، خداحافظیت عزیزمای نقره ایت
حرف آخر ، به امون خداتو ازم گرفت
تو حواس واسم نذاشتی چه کنم از دست تو
اشتباهم بهترین جمله هاتو ازم گرفت
نمی خواد بپرسی چی ، خودم دارم بهت می گم
تو یه خط خوردگی دنیا ، صداتو ازم گرفت
یه کم از برگشتن قشنگتو وقتی گذشت
یکی اومد و یه ذره وفاتو ازم گرفت
هفتم اردی بهشت نزدیکای تولدت
جمعه که قد تموم زندگیم دلم گرفت
بی اجرو مزد کس نکندکارهیچکس
کالای مفت نیست به بازار هیچکس
هرکس که یارتوست کند فکر سود خویش
بیهوده کس نشود یار هیچکس
آزاد هرکه نیست زهر بند شاد نیست
هرگز کسی مباد گرفتارهیچکس
ازهول مرگ ترس طلبکار بدتراست
در زندگی مباش بدهکارهیچکس
تا پی نبرده ای که دلش با زبان یکی است
دل خوش مکن به گرمی گفتار هیچکس
حالت بدوش هیچکس بار خود منه
یا شانه هم تهی مکن از بار هیچکس
بایددیوونگی هاموببخشی
نگاه سردچشماموببخشی
میدونم گاهی حرفام خیلی تلخه
بگو می تونی حرفامو ببخشی
بایدگاهی تو چشمام خیره باشی
ببینی تاچقدغمگین وخستم
نمی دونم دخیل دلخوشیمو
به چشمای کدوم ایینه بستم
یه دنیا خاطره توکوله بارم
منواززندگی مایوس کرده
شبای بی چراغ زندگیمو
پرازتنهایی وکابوس کرده
تومی تونی منواشتی بدی با
شبای روشن ستاره بازی
تومی تونی کنار من بمونی
تومی تونی منوازنوبسازی
تومی تونی بایه لبخندشیرین
بدی های منو اسون ببخشی
می تونی به کویرخشک قلبم
توبه اهستگی بارون ببخشی
بایددیوونگی هامو ببخشی.
قهر مکن فرشته روی دلارا
ناز مکن ای بنفشه موی فریبا
طعنه ودشنام تلخ .این همه شیرین
چهره پر از خشم وقهر.این همه زیبا؟
ناز تو را میکشم به دیده منت
سر به رهت می نهم به عجز وتمنا
عاشق زیباییم .اسیر محبت
هر دو به چشمان دلفریب تو پیدا
از همه باز آمدیم وبا تو نشستیم
تنها .تنها.به عشق روی تو تنها!
بوی بهار است وروز عشق وجوانی
وقت نشاط است وشور ومستی وغوغا
خنده گل را ببین به چهره گلزار
آتش می را ببین به دامن مینا
فردا.فردا مگو که من نفروشم
عشرت امروز را به حسرت فردا
بس کن! بس کن! ز بی وفایی بس کن
بازآ.بازآ.به مهربانی بازآ!
شاید با این سروده های دلاویز.
بار دگر .در دل تو گرم کنم جا.
دوستان نظر یادتون نره ....مرسی
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود ودور
یا خزانی خالی از فریاد شور
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
روز پوچی همچو روزان دگر
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد
خاک میخواند مرا هر دم به خویش
می رسند از ره که در خاکم نهند
آه شاید عاشقان نیمه شب
گل به روی گور غمناکم نهند
بعد من ناگه به یک سو می روند
پرده های تیره دنیای من
چشم های ناشناسی می خزند
روی دفتر ها وکاغذ های من
در اتاق کوچکم پا می نهد
بعد من با یاد من بیگانه ای
در بر آینه می ماند به جای
تار مویی.نقش دستی .شانه ای
می شتابند از پی هم بی شکیب
روزها وهفته ها وماهها
چشم تو در انتظار نامه ای
خیره میماند به چشم راهها
لیک دیگر پیکر سرد مرا
می فشارد قلب دامن گیر خاک
بی تو دور از ضربه های قلب تو
قلب من می پوسد آنجا زیر خاک
دوستان گل نظر یادتون نره.......مرسی