-
دوستی
1387/12/06 19:54
چقدر حقیرند مردمانی که نه جرأت دوست داشتن دارند، نه ارادهی دوست نداشتن ، نه لیاقت دوست داشته شدن و نه متانت دوست داشته نشدن؛ با این حال مدام ادعای عشق میکنند (علی شریعتی)
-
نفس
1387/12/04 22:47
روی آن شیشه تبدار تو را " ها " کردم اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم حرف با برف زدم سوززمستانی را با بخار نفسم وصل به گرما کردم شیشه بد جور دلش ابری و بارانی شد شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم عرق سردی به پیشانی آن شیشه نشست تا به امید ورود تو دهان وا کردم در هوای نفسم گم شده بودی ای عشق با سرانگشت تو را...
-
گر به تو افتدم نظر
1387/12/02 14:14
گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو برو شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو از پی دیدن رخت همچو صبا فتاده ام خانه به خانه در به در کوُچه به کوچه کو به کو میرود از فراق تو خون دل از دو دیده ام دجله به دجله یم به یم چشمه به چشمه جو به جو دور دهان تنگ تو عارض عنبرین خطت غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله بو به بو ابرو...
-
غمم
1387/12/01 16:35
غمم غم بی و غم خوار غمم غم غمم همصحبت و همراز و همدم غمم نهله که من تنها نشینم دست مریضا بارک الله مرحبا غم ..................................................... در پی آنم که گر ز دست بر آید دست به کاری زنم که غصه سر آید ..................................................... غم میخوریم و هیچ شکایت نمیکنیم ما را چه غم ز...
-
غم
1387/12/01 16:23
در خواب ناز بودم شبی دیدم کسی در میزند در را گشودم روی او دیدم غم است در میزند ای دوستان بی وفا از غم بیاموزید وفا غم با همه بیگانگی هر شب به ما سر میزند
-
زرتشت
1387/12/01 13:34
ستیز من تنها با تاریکیست من برای نبرد با تاریکی شمشیر بر نمیکشم چراغ می افروزم.... زرتشت
-
ره توشه
1387/11/27 20:03
من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که میبینم بد آهنگ است بیا ره توشه برداریم قدم در راه بی برگشت بگذاریم ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است...
-
عاشقانه ها
1387/11/27 02:37
من از سمع تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنها ترم بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت ازیاد من و تو برود زندگی دیدن یک باقچه از شیشه ی مسدود هواپیما هاست .. تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب الود به...
-
زمستان
1387/11/26 18:06
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و در دیدار یاران را نگه جز پیش پا را دید نتواند که ره تاریک و لغزان است وگر دست محبت سوی کس یازی به اکراه آورد دست از بغل بیرون که سرما سخت سوزان است نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک چو دیوار ایستد در پیش چشمانت نفس کاینست پس...
-
مرده است
1387/11/24 15:07
راحت بخواب ای شهر! آن دیوانه مرده است در پیله ابریشمش پروانه مرده است در تُنگ، دیگر شور دریا غوطهور نیست آن ماهی دلتنگ، خوشبختانه مرده است یک عمر زیر پا لگد کردند او را اکنون که میگیرند روی شانه، مرده است گنجشکها! از شانههایم برنخیزید روزی درختی زیر این ویرانه مرده است دیگر نخواهد شد کسی مهمان آتش آن شمع را خاموش...
-
خداوندا
1387/11/23 19:48
خداوندا اگر روزی بشر گردی ز حال ما خبر گردی پشیمان می شوی از قصه خلقت از این بودن از این بدعت خداوندا نمی دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است چه زجری می کشد آنکس که ا نسان است و از احساس سرشار است -------------------------------------------
-
نشانه
1387/11/23 19:32
از باغ می برند تا چراغانی ات کنند تا کاج جشن های زمستانی ات کنند پر کرده اند صبح تو را ابرهای تار تنها به این بهانه که بارانی ات کنند یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند این بار می برند که زندانی ات کنند یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند! ای گل گمان نکن به شب جشن می روی شاید به خاک...
-
شعری زیبا از فاضل نظری
1387/11/23 19:27
پیشانی ام را بوسه زد در خواب هندویی شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادویی شاید از آن پس بود که احساس می کردم در سینه ام پر می زند شب ها پرستویی شاید از آن پس بود که با حسرت از دستم هر روز سیبی سرخ می افتاد در جویی از کودکی دیوانه بودم، مادرم می گفت از شانه ام می چیده است هر روز شب بویی نام تو را می کند روی میزها هر وقت در...
-
نرگس آتش پرست
1387/11/23 19:21
نرگس آتش پرستی داشت شبنم می فروخت با همان چشمی که می زد زخم، مرهم می فروخت زندگی چون برده داری پیر در بازار عمر داشت یوسف را به مشتی خاک عالم می فروخت زندگی این تاجر طماع ناخن خشک پیر مرگ را همچون شراب ناب کم کم می فروخت در تمام سالهای رفته برما روزگار مهربانی می خرید از ما و ماتم می فروخت من گلی پژمرده بودم در کنار...
-
پروانه های مرده
1387/11/23 19:17
پس شاخه های یاس و مریم فرق دارند؟! آری، اگر بسیار، اگر کم فرق دارند شادم تصور می کنی وقتی ندانی لبخندهای شادی و غم فرق دارند برعکس می گردم طواف خانه ات را دیوانه ها آدم به آدم فرق دارند من با یقین کافر، جهان با شک مسلمان با این حساب اهل جهنم فرق دارند بر من به چشم کشته عشقت نظر کن پروانه های مرده با هم فرق دارند! فاضل...
-
شب
1387/11/23 19:05
باز شب شد چقدر تنهایم@ گفته بودی که شبی می آیم کنج این پنجره ها شب همه شب @منم و گریه و های و هایم پشت این پنجره ها تا به سحر@ پنجه بر پیکر شب می سایم نکند بیهوده عمر خود را@ پشت این پنجره می فرسایم نکند بیهوده تکرار شود @قصه ی چشم به راهی هایم باز چون دیشب و شب های دگر@ می روم پنجره را بگشایم باز شب شد شب و از پنجره...
-
مرگ
1387/11/23 19:00
مرگ از پنجره ی بسته به من می نگرد زندگی از دم در قصد رفتن دارد روحم از سقف گذر خواهد کرد در شب تیره و سرد تخت حس خواهد کرد که سبک تر شده است در تنم خرچنگیست که مرا می کاود خوب می دانم که تهی خواهم شد و فرو خواهم ریخت توده ی زشت و کریهی شده ام بچه هایم از من می ترسند آشنایانم نیز... ... به ملاقات پرستار جوان می آیند...
-
یادمان باشد
1387/11/23 18:37
یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم گر که در خویش شکستیم صدایی نکنیم پر پروانه شکستن هنر انسان نیست ؛ گر شکستیم زغفلت من و مایی نکنیم یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم ؛ وقت پرپر شدنش ساز و نوایی نکنیم یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند ؛ طلب عشق زهر بی سر و پایی نکنیم ...
-
سکوت
1387/11/23 18:14
بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست باز می پرسمت از مسئله دوری و عشق وسکوت تو جواب همه...