ویلیام شکسپیر میگه : زمانی که فکر می کنی تو 7 تا آسمون 1 ستاره هم نداری یکی یه گوشه دنیا هست که واسه دیدنت لحظه شماری می کنه...
شکسپیر میگه:
مهم نیست که برای کسی که دوست داری غرورت رو از دست بدی ولی این یک فاجعه هست که برای غرورت کسی رو که دوست داری از دست بدی.
دوستان کلیک روی تبلیغات فراموش نشه
نه اینکه فکر کنی مرهم احتیاج نداشت
که زخم های دل خون من علاج نداشت
تو سبز ماندی و من برگ برگ خشکیدم
که داغ سینه ی من را درخت کاج نداشت
**********************
آئین عشق بازی دنیا عوض شده است
یوسف عوض شده است ، زلیخا عوض شده است
سر همچنان به سجده فرو برده ام ولی
در عشق سالهاست که فتوا عوض شده است
خو کن به قایقت که به ساحل نمی رسیم
خو کن که جای ساحل و دریا عوض شده است
آن با وفا کبوتر جلدی که پر کشید
اکنون به خانه آمده اما عوض شده است
حق داشتی مرا نشناسی ، به هر طریق
من همچنان همانم و دنیا عوض شده است
دوستان عزیز کلیک روی تبلیغات فراموش نشه
در مذهب عاشقان قرار دگر است
وین باده ناب را خمار دگر است
هر علم که در مدرسه حاصل گردد
کار دگر است و عشق کار دگر است
***
در بستر بی رحمی و خون زاده شدم
از اول عمر با جنون زاده شدم
خاکستریم .دست خودم نیست عزیز
ققنوسم از آتش درون زاده شدم
***
دلبرم اندر خیالم خود نمایی میکند
در فراقش ای دل من بینوایی میکند
او برفت و پشت پا زد بر دل و دنیای من
کار دل را بین که بهرش بیقراری میکند
دوستان کلیک روی تبلیغات پایین فراموش نشه
جز من اگر عاشق و شیداست بگو
ور میل دلت به جانب ماست بگو
گر هیچ مرا در دل تو جاست بگو
گر هست بگو نیست بگو راست بگو
*******************
پیوسته دلم پر به هوای تو زند
جان در تن من ، نفس برای تو زند
گر بر سر خاک من گیاهی روید
از هر برگی بوی وفای تو زند
*******************
اگر در خواب می دیدم غم و روز جدایی را
به دل هرگز نمی دادم خیال آشنایی را
جدایی تا نیفتد ، دوست قدر دوست کی ، داند
شکسته استخوان داند ، بهای مومیایی را
دوستان عزیز کلیک روی تبلیغات بالا فراموش نشه
آنکس که بداند و بداند که بداند
اسب خرد از گنبد گردون بجهاند
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خوش به منزل برساند
آنکس که بداند و نداند که بداند
بیدار کنیدش که بسی خفته نماند
آنکس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
کاش میشد عشق را تفسیر کرد
خواب چشمان ترا تعبیر کرد
کاش میشد در خراب آباد دل
خانه احساس را تعمیر کرد
کاش میشد همچو باران بی دریغ
لحظه های سبز را تقدیر کرد
کاش میشد تا تمام عشق را
با تمام وسعتش تکثیر کرد
کاش میشد اشک را تهدید کرد
مدت لبخند را تمدید کرد
کاش میشد از میان لحظه ها
لحظه دیدار را نزدیک کرد
یااز خیالم دست بردار ای غریبه
یا در سکوتم پای مگذار ای غریبه
من هم غریبم مثل تو من را در این راه
تنها به دست جاده مسپار ای غریبه
از آبی چشم تو دل کندن چه سخت است
آری نگاهت را نگه دار ای غریبه
شعر تو را یکبار دیگر میسرایم
شاید که باشد آخرین بار ای غریبه
ای دوست چندیست که حالت غریبی داری
ای دوست دل پاک و نجیبی داری
با وسعت دریای دلت میگویم
با عشق شباهت عجیبی داری