گاه گاهی که دلم می گیرد پیش خود می گویم آنکه جانم را سوخت یادمی آرد از این بنده هنوز؟...
گفته بودند که از دل برود یارچو از دیده برفت...سالهاست که از دیده ی من رفتی و لیک دلم از مهر تو آکنده هنوز ،در قمار دل من بردی و لیک، منم آن عاشق بازنده هنوز!
ز من مپرس کی ام یا کجا دیار من است
زشهر عشقم و دیوانگی شعارمن است
منم ستاره ی شام و تویی سپیده ی صبح
همیشه سوی رهت چشم انتظارمن است
چوبرکه از دل صافم فروغ عشق بجوی
اگرچه آیت غم چهر پرشیارمن است
مرابه صحبت بیگانگان مده نسبت
که من عقابم و مردار کی شکارمن است؟
دریغ سوختم از هجر و بازمرد حسود
درین خیال که دلدار در کنارمن است
درخت تشنه ام و رسته پیش برکه ی آب
چه سود غرقه اگر نقش شاخسار من است
به شعله ای که فروزد به رهگذار نسیم
نشانی از دل پرسوز بی قرار من است
چوآتشی که گذارد به جای خاکستر
زعشق؛ این دل افسرده یادگار من است
چه کسی میگوید که گرانی اینجاست؟
دوره ارزانی است؟
چه شرافت ارزان!
تن عریان ارزان!
و دروغ از همه چیز ارزانتر
آبرو قیمت یک تکه نان
و چه تخفیف بزرگی خورده است
قیمت هر انسان!!!!!!!
دکتر شریعتی
با من بمان این روزها...
با من که تنها مانده ام...
تقدیرخود را خط به خط...
درچشمهایت خوانده ام..
این روزها با من بمان...
این روزها عاشق ترم...
این روزها یاد تو را ...
با خود به رویا میبرم...
بسیارند کسانی که چون دریا سخن میگویند اما زندگی چون مرداب دارند!
..........................................................
با دیگران بخند نه بر دیگران!
..........................................................
دلها مانند اهن زنگ میزنند و صیقل ان یاد مرگ کردن وخواندن قران است
..........................................................
انسان با اضطراب به اینده مینگرد و حال را فراموش میکند، بنابراین نه در حال زندگی میکند نه در اینده!
..........................................................
بد بختی تنها در باغچه ای که خودت کاشته ای میروید!
..........................................................
افتادن شکستن نیست ، برنخاستن شکستن است!
..........................................................
بدترین وخطرناکترین کلمات این است : (همه اینجورند!)
..........................................................
شرافت مانند تیری است که چون از کمان گذشت بازگشت ان ممتنع است!
..........................................................
ازدواجی که به خاطر پول به وجود اید ، برای پول هم از بین میرود !
..........................................................
دو چیز است که جزای ان را در دنیا میدهند : ظلم به دیگران و بد رفتاری با پدر و مادر!
..........................................................
خوشا به حال کسی که باطنش نیکو وظاهرش خوب است و شرش به دیگران نمیرسد!
..........................................................
اگر تمام شب برای از دست دادن خورشید گریه کنی ، لذت دیدن ستاره ها را از دست خواهی داد(شکسپیر)
..........................................................
خوشبختی مانند یک توپ است که وقتی میغلتد ، دنبالش میدوی ، ولی وقتی می ایستد ، به ان لگد میزنی!
..........................................................
شاید در دنیا یک نفر باشی ، ولی برای یک نفر ، به اندازه دنیایی!
..........................................................
میدانی برای چه هنوز زنده ای؟ برای اینکههنوز به اونجایی که باید برسی نرسیده ای!
..........................................................
همیشه تصور کن که توی یه دنیای شیشه ای زندگی میکنی.پس مراقب باش به طرف کسی سنگ نندازی ، چون اول دنیای خودتو میشکنی
غمی غمناک
شب سردی است، و من افسرده.
راه دوری است، و پایی خسته.
تیرگی هست و چراغی مرده.
می کنم، تنها، از جاده عبور:
دور ماندند زمن آدم ها.
سایه ای از سر دیوار گذشت،
غمی افزود مرا بر غم ها.
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی.
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر، سحر نزدیک است.
هر دم این بانگ برآرم از دل:
وای، این شب چقدر تاریک است!
خنده ای کو که به دل انگیزم؟
قطره ای کو که به دریا ریزم؟
صخره ای کو که بدان آویزم؟
مثل این است که شب نمناک است.
دیگران را هم غم هست به دل،
غم من، لیک، غمی غمناک است
سهراب سپهری
آه از امشب
که مرا باز خبر از یار شد
خبر از یار دل آزار شد
آن همه ظلم روا داشته را یاد شد
همه هستی ز برم تار شد
و مرا هم سخنی نیست هنوز
آه از امشب
که دگر بار دلم غمگین است
که دو چشمم باز خونین است
که دو پلکم سخت سنگین است
و جهان در نظرم تاریک است
و مرا هم سخنی نیست هنوز
آه از امشب
که صدای نفسم، هیچ نیست
که دگر در سر من شور نیست
که دگر حنجرم آواز نیست
که دگر قلب من آزاد نیست
و مرا هم سخنی نیست هنوز
آه از امشب
که دلم پاره شد از غم
که همه داغم و سوزم
که صدای خوش یارم
نکند بار دگر شادم
و مرا هم سخنی نیست هنوز
آه از امشب
و هزاران شب غمبار دگر هم
آه از این کابوس خوف انگیز مبهم
که دگر خسته شدم من و ندانم
که چرا جز در و دیوار تنم
مرا هم سخنی نیست هنوز
لحظه های سبز بودن باخدا ..
باز هم عطر گل یاس سپید..
یک نیستان ناله وشوروامید ..
بال دربال نسیم مهربان..
می روم تا هفت شهرآسمان..
میروم تا مبدا نور سحر..
باحضور عشق باشوری دگر..
می روم آنجا که دل زیباشود..
قطره محو قدرت دریاشود..
می روم تا آسمانی تر شوم..
غرق نوروشوروبال وپرشوم..
می روم تا خویش را پیدا کنم ..
خویش را در ناکجاپیدا کنم ..
ای دل اینجا لحظه ی پرواز کو..
لحظه های آشنای راز کو..
باید اینجا عشق را تفسیرکرد..
عشق را در نور حق تکثیر کرد..
عشق یعنی یک نماز از جنس نور..
از سر اخلاص در وقت حضور..
هم نفس بالحظه های ناب ناب..
ذره ذره محو نور آفتاب..
تا خدا یک لحظه ی سبز دعاست..
عاشقی یک فرصت بی انتهاست..
... *(رمضان مبارک...التماس دعا )*...