زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه ی برگ
زندگی ، خاطر دریایی یک قطره ، در آرامش رود
زندگی ، حس شکوفایی یک مزرعه ، در باور بذر
زندگی ، باور دریاست در اندیشه ی ماهی ، در تنگ
زندگی ، ترجمه ی روشن خاک است ، در آیینه ی عشق
زندگی ، فهم نفهمیدن هاست
زندگی ، سهم تو از این دنیاست
زندگی ، پنجره ای باز به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است ، جهانی با ماست ،
آسمان ، نور ، خدا ، عشق ، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم ،
در نبیندیم به نور
در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل ، برگیریم
رو به این پنجره با شوق ، سلامی بکنیم
زندگی ، رسم پذیرایی از تقدیر است
سهم من ، هر چه که هست
من به اندازه این سهم نمی اندیشم
وزن خوشبختی من ، وزن رضایتمندیست
شاید این راز ، همان رمز کنار آمدن و سازش با تقدیر است
زندگی شاید ،
شعر پدرم بود ، که خواند
چای مادر ، که مرا گرم نمود
نان خواهر ، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست ، که دریغش کردیم
زندگی ، زمزمه ی پاک حیات است ، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره ی آمدن و رفتن ماست
لحظه ی آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست
من دلم می خواهد ،
قدر این خاطره را دریابم
دیر گاهی ست که تنها شده ام
قصه غربت صحرا شده ام
وسعت درد فقط سهم من است
باز هم قسمت غم ها شده ام
اگر آینه زمن بی خبر است
که اسیر شب یلدا شده ام
من که بی تاب شقایق بودم
همدم سردی یخها شده ام
کاش چشمان مرا خاک کنید
تا نبینم که چه تنها شده ام
پوستر مربوط به فیلم "سرنوشت شگفت انگیز امیلی پولن"ساخته ی "ژان پیر ژونه" میباشد.
آسمان چشم هایت کلِ دنیای ِ من است
نقشِ اکلیلی، درون خواب شبهای من است
می مکد خونِ لبانم را خیال ِسرکشت
سرخی ِلبهای تو جامِ یهودای من است
عطر نایابِ تو را از باد می جویم مدام ...
فصلِ شورانگیز تو تنها تمنّای من است
چشم هایت را دورن خواب و رویای های خود
بوسه باران می کنم ،جرم هویدای من است
روز و شب جا می دهم حس ِ تو را در شعرهام
واژه هایت نقش ِپر رنگِ سَرُوپای ِمن است
امشب از حال ِ بدم با باد می گویم سخن
باد هم یادآور غم های دنیای من است
آسمان تار است و در من تلی از آتش به پا ...
سوختم اما نیامد آنکه ملجای من است
ماه من زیبای من آخر نمی آیی چرا...؟
اشک خون اوصاف حال ِناشکیبای من است
بی تو تنهایم ولی تنها تو را می خواستم ...
مثل هر شب سهم من اشکُ و مدارای ِمن است
سید مهدی هاشمی نژاد
دیشب صدای باران در کوچه پیچ می خورد
گویا ستاره هایی از بستر تو می برد
دیشب ولی نه دیشب هر شب به یاد چشمت
وقتی که خواب بودی لبخند ماه افسرد
اینجا هوا ذلیل است وقتی تو خواب هستی
وقتی تو چشم بستی گویا هوای شب مرد
با تو ستاره هایی با چشم بسته دیدم
خواب تو دیشب اما قلب ستاره آزرد
انگار خاک شب را چشم تو آب می داد
وقتی که خواب بودی باغ شبانه پژمرد
دیشب هوای نمناک از بوی غربت خاک
در کوچه تاب می خورد از من ستاره می برد
من بی تو گنگ و تنها در کوچه محو گشتم
وقتی صدای باران در کوچه پیچ می خورد...
...(نظر هم بزارین ممنون میشیم )...
من فقط عاشق اینم حرف قلبتو بدونم
الکی بگم جدا شیم تو بگی که نمیتونم
من فقط عاشق اینم بگی از همه بیزاری
دو سه روز پیدام نشه و ببینم چه حالی داری
من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم
اینقدر زنده بمونم تا بجای تو بمیرم
من فقط عاشق اینم روزایی که با تو تنهام
کار و بار زندگیمو بزارم برای فردا
من فقط عاشق اینم وقتی از همه کلافم
بشینم یه گوشه دنج موهای تو رو ببافم
عاشق اون لحظه ام که پشت پنجره بشینم
حواست به من نباشه دزدکی تو رو ببینم
من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم
اینقدر زنده بمونم تا بجای تو بمیرم
دوستان عزیز نظر بدین.ممنون
من به خاطر می آورم آسمان سیاه را
روشنایی در اطراف من
من به خاطر می آورم انعکاس فلش
از زمانی که شروع شد و تار شد
مثل شروع یک نشانه که در آخر مرا پیدا میکند
و صدای تو که من تمام مدت به آن گوش میدهم
و به من نشان بده شایسته ی چه هستم
پس به من دلیلی بده تا اثبات کند اشتباه من را
تا این خاطره را پاک کند
اجازه بده زیر آب برم
از فاصله ی چشمان تو
نشان بده دلیلی
برای افتادن در این چاله
تا وصل شویم به فضای بیرون
بگذار آنها دروغ هایشان را تمام کنن
در کنار این تقسیم جدید
اینجا هیچ چیز نیست
اما حافظه ها گرفتار شده اند
مکانی برای نشان دادن وجود ندارد
همه جا خاکستر نشسته به جای برف
و ما در داخل غار نشسته ایم
و صدای تو در ذهن من است
دوستان نظر یادتون نره...ممنون
وقتی از کنار آب می نویسم
تمام سرنوشت رود شبیه جریان خند ه ای است
که لب های نیمه جان تو را می دود
وقتی آب های سراشیب تند روزگار،
صفحه ی گذشت را ورق می زنند
من با عرض ارادت به چشم های بیکران تو عظمت خنده هاشان را می فهمم
روزی که از آب گذشتم خس خس چشم هات آتشم زد تا اینکه ستاره ای دنباله دار قلبم را فهمید
و از آنروز به بعد حس می کنم نیستم
و حس می کنم هستی!
چیزی نیست این قاب عکس من است که تو را به روزهای خسته ی بودنم می کشاند.
بخند که آب میرود و تبسم ساده ات جریان را به راه می اندازد