شعر عاشقانه

شعر و عکس عاشقانه عشقستان دوبیتی تک بیتی زیبا قصیده رباعی

شعر عاشقانه

شعر و عکس عاشقانه عشقستان دوبیتی تک بیتی زیبا قصیده رباعی

معروفترین جملات داستایوسکی

از جمع صدها خرگوش هرگز یک اسب به وجود نخواهد آمد و از گردآوری صدها نکته سؤظن هیچ‌گاه دلیل قاطعی به دست نمی‌آید.داستایوسکی

 

اگر خدایی وجود نداشته باشد، آن‌وقت هرکاری مجاز است.داستایوسکی

 

ما مرده به دنیا می‌آییم. مدت‌هاست که دیگر نسل‌های ما از پشت پدران و از رحم مادرانی زنده به دنیا نیامده‌اند...دانستن این معنا حتی برای‌مان دلچسب است، لذت می‌‌بریم که چنین هستیم؛ ما ساختگی و تصنعی هستیم و دائما نیز بر این تصنعی‌بودن افزوده می‌شود. مدت‌هاست که به آن خو کرده‌ایم. به گمانم به زودی بر آن خواهیم شد تا ترتیبی بدهیم که به صورت اندیشه محض متولد شویم. داستایوسکی

 

قدم تازه ای برداشتن... این چیزی است که مردم بیشتر از آن میترسند. داستایوسکی

 

آدمی هرقدر هوشمندتر باشد، افسردگی و بطالتش بیشتر است! داستایوسکی

 

انسان تنها موجود زنده ای است که نمی‌خواهد آن چه را که هست بپذیرد . داستایوسکی

 

 تنها آرامش و سکوت، سرچشمه ی نیروی ابدی و جاوید است. داستایوسکی

 

 زنان به خوبی مردان می توانند اسرار را حفظ کنند، ولی به یکدیگر می گویند تا در حفظ آن شریک باشند. داستایوسکی

 

 کسی که به خودش دروغ می گوید و به دروغ خودش گوش می دهد، کارش به جایی خواهد رسید که هیچ حقیقتی را نه از خودش و نه از دیگران تشخیص نخواهد داد. داستایوسکی

 

 

 اگر یک روز، یک ساعت، ناگهان همه چیز بخواهد به یک چیز تبدیل شود، برترین آنها مهر ورزیدن است. داستایوسکی

 

 سراسر زمین از بالا به پایین، آکنده از اشک بشر است. داستایوسکی

 

 دانش بیمناک ترین بلای جان آدمی است... رنج و بدبختی آن از طاعون و قحطی و جنگ بیشتر است. داستایوسکی

 

 حقیقت ترکیبی است از گریه ها و خنده ها. داستایوسکی 

 

 انسان موجودی است که به همه چیز عادت می کند. داستایوسکی

 

 من معتقدم که همه ما باید عشق به حیات را دریابیم و زندگی را دوست بداریم. داستایوسکی

 

هر چه بیشتر از افراد بشری متنفر می‌شدم، عشقم به بشریت فزون‌تر می‌شد.داستایوسکی

جملات کورش بزرگ جملات معروف کورش کبیر

 

دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند. کوروش کبیر

 

خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن کوروش کبیر

 

اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید. کوروش کبیر

 

آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است .کوروش کبیر

 

وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند، نه رفتار و عملکرد شما کوروش کبیر

 

سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است، نگرانی از آن است که انسان را از بین می برد .کوروش کبیر

 

اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید، همان نتیجه ای را می گیرید که همیشه می گرفتید .کورش کبیر

 

پیش از آنکه پاسخی بدهی با یک نفر مشورت کن ولی پیش از آنکه تصمیم بگیری با چند نفر .کوروش کبیر

 

تنها راهی که به شکست می انجامد، تلاش نکردن است .کوروش کبیر

 

دشوارترین قدم، همان قدم اول است .کوروش کبیر

 

عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید .کوروش کبیر

 

آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد .کورش کبیر

 

من یاور یقین و عدالتم من زندگی ها خواهم ساخت، من خوشی های بسیار خواهم آورد من ملتم را سربلند ساحت زمین خواهم کرد، زیرا شادمانی او شادمانی من است.کوروش کبیر

نوروزتان پیروز باد...


گشت گرداگرد مهر تابناک ایران زمین  

روز نو امد و شادی شد برون زندر کمین 


ای تو یزدان ای تو گرداننده و مهر و سپهر   

 برترینش کن برایم این زمان و این زمین

شعر عاشقانه...

 
 

ناگهان دیدم سرم آتش گرفت
سوختم ، خاکسترم آتش گرفت
چشم واکردم ، سکوتم آب شد
چشم بستم ، بسترم آتش گرفت
در زدم ، کس این قفس را وا نکرد

پر زدم ، بال و پرم آتش گرفت
از سرم خواب زمستانی پرید
آب در چشم ترم آتش گرفت
حرفی از نام تو آمد بر زبان
دستهایم ، دفترم آتش گرفت

شعر ستاره ها...

 

ای ستاره ها که بر فراز آسمان
با نگاه خود اشاره گر نشسته اید
ای ستاره ها که از ورای ابرها
بر جهان نظاره گر نشسته اید
آری این منم که در دل سکوت شب
نامه های عاشقانه پاره میکنم

ای ستاره ها اگر بمن مدد کنید
دامن از غمش پر از ستاره میکنم
با دلی که بویی از وفا نبرده است
جور بیکرانه و بهانه خوشتر است

در کنار این مصاحبان خودپسند
ناز و عشوه های زیرکانه خوشتر است

ای ستاره ها چه شد که در نگاه من
دیگر آن نشاط و نغمه و ترانه مرد ؟
ای ستاره ها چه شد که بر لبان او
آخر آن نوای گرم عاشقانه مرد ؟

جام باده سر نگون و بسترم تهی
سر نهاده ام به روی نامه های او
سر نهاده ام که در میان این سطور
جستجو کنم نشانی از وفای او

ای ستاره ها مگر شما هم آگهید
از دو رویی و جفای ساکنان خاک
کاینچنین به قلب آسمان نهان شدید
ای ستاره ها ، ستاره های خوب و پاک

من که پشت پا زدم به هر چه هست و نیست
تا که کام او ز عشق خود روا کنم
لعنت خدا بمن اگر بجز جفا
زین سپس به عاشقان با وفا کنم

ای ستاره ها که همچو قطره های اشک
سر بدامن سیاه شب نهاده اید
ای ستاره ها کز آن جهان جاودان
روزنی بسوی این جهان گشاده اید

رفته است و مهرش از دلم نمیرود
ای ستاره ها ، چه شد که او مرا نخواست ؟
ای ستاره ها ، ستاره ها ، ستاره ها
پس دیار عاشقان جاودان کجاست ؟

عید یعنی...شعری زیبا از یاسمینا عالم زاده

 

این شعر زیبا در وصف عید نوروز رو آقا مهدی برای عشقستان فرستاده... 

 

عید یعنی... 

پیچش دست نوازشگر یاس

دور اندام سپیدار بلند

کیسه هایی که همه سرشارند....

از خرید لبخند!

رقص یک قاصدک از نغمه پرمهر نسیم

پرش از آتش سوزنده ی افکار قدیم

مستی باغچه از رایحه شب بوها

خنده پاک و نجیب گلها

تپش قلب کبوتر لحظه یافتن خانه نو ....

برق زیبای نگاه من و تو ....

وزش عطر اقاقی با باد...

گردش شاپرکان آزاد.....

همهمه...

عشق....

صفا .....

رنگ و صدا.....

و تماشای خدا

شعری بسیار زیبا

غرق تمنّای توام

در پیش بی دردان چرا ، فریاد بی حاصل کنم؟

گر شکوه ای دارم زدل ، با یار صاحبدل کنم

در پرده سوزم همچو گُل، در سینه جوشم همچو مُل

من شمع رسوا نیستم ، تا گریه در محفل کنم

اول کنم اندیشه ای ،تا بر گزینم پیشه ای

آخر به یک پیمانه می ،اندیشه را باطل کنم

ز آن رو ستانم جام را ، آن مایۀ آرام را

تا خویشتن را لحظه ای از خویشتن غافل کنم

از گل شنیدم بوی او ، مستانه رفتم سوی او

تا چون غباری کوی او ، در کوی جان منزل کنم

روشنگری افلاکیم ، چون آفتاب از پاکیم

خاکی نی ام تا خویش را سرگرم آب و گِل کنم

غرق تمنای توام ، موجی ز دریای توام

من نخل سر کش نیستم ، تا خانه در ساحل کنم

دانم که آن سرو سهی ،از دل ندارد آگهی

چند از غمِ دل چون رهی فریاد بی حاصل کنم

دل زاری که من دارم

نداند رسم یاری ، بی وفا یاری که من دارم

به آزار دلم کوشد ، دلازاری که من دارم

وگر دل را به صد خواری ، رهانم از گرفتاری

دلازاری دگر جوید ،دل ِ زاری که من دارم

به خاک من نیفتد سایۀ سرو بلند او

ببین کوتاهیِ بختِ نگونساری که من دارم

گهی خاری کشم از پا ، گهی دستی زنم بر سر

به کوی دلفریبان ، این بود کاری که من دارم

دل رنجور من از سینه هر دم می رود سویی

ز بستر میگریزد طفل بیماری که من دارم

زپند همنشین ، درد جگر سوزم فزون تر شد

هلاکم می کند آخر ، پرستاری که من دارم

رهی ، آن مه به سوی من به چشم دیگران بیند

نداند قیمت یوسف ، خریداری که من دارم