ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
کوک کن ساعتِ خویش !
اعتباری به خروسِ سحری، نیست دگر
دیر خوابیده و برخاسـتنـش دشـوار است
کوک کن ساعتِ خویش !
که مـؤذّن، شبِ پیـش
دسته گل داده به آب
و در آغوش سحر رفته به خواب
کوک کن ساعتِ خویش !
شاطری نیست در این شهرِ بزرگ
که سحر برخیزد
شاطران با مددِ آهن و جوشِ شیرین
دیر برمی خیزند
کوک کن ساعتِ خویش !
که سحرگاه کسی
بقچه در زیر بغل،
راهیِ حمّامی نیست
که تو از لِخ لِخِ دمپایی و تک سرفه ی او برخیزی
کوک کن ساعتِ خویش !
رفتگر مُرده و این کوچه دگر
خالی از خِش خِشِ جارویِ شبِ رفتگر است
کوک کن ساعتِ خویش !
ماکیان ها همه مستِ خوابند
شهر هم . . .
خوابِ اینترنتیِ عصرِ اتم می بیند
کوک کن ساعتِ خویش !
که در این شهر، دگر مستی نیست
که تو وقتِ سحر، آنگاه که از میکده برمی گردد
از صدای سخن و زمزمه ی زیرِ لبش برخیزی
کوک کن ساعتِ خویش !
اعتباری به خروسِ سحری نیست دگر
و در این شهر سحرخیزی نیست
و سحر نزدیک است
با سلام به همه دوستان و عرض تبریک به مناسبت فرا رسیدن بهار و نوروز باستانی 1394
امروز بعد از سه سال با یکی از دوستان تصمیم گرفتیم این وبلاگ رو که روزگاری خوانندگان بسیاری داشت رو راه اندازی مجدد بکنیم. و اولین پستمون رو در تاریخ 1/1/1394 واسه شما قرار بدیم.
عشقستان باز عاشق میشود
با درود بر تمام دوستانی که در طی این چند سال با عشقستان همراه بودند.بعد از ماهها دارم دوباره می نویسم و نمی دونم که این آخرین نوشتم باشه یا نه.بعد از اون که آدرس دومین وبلاگ از اسم صاحب اصلی اون به عشقستان تغییر پیدا کرد تمام معادلات به هم خورد و بازدید کنندگان از روزی تقریباً چهار هزار نفر به روزی صفر نفر رسید و برای اینکه مجدداً به اون آمار برسیم تلاش فراوان می خواد. و به دلیل اینکه این خاطرات نشان دهنده دوره ای از زندگی من بود اونها رو که شامل منبعی عظیم و زیبا از اشعار و نکات زیباست به یادگار می زارم تا به دیگر دوستان هم حس زیبایی رو بچشونم.
سکوت ؛
سرشار از سخنان ناگفته است . . .
از حرکات نا کرده . . .
اعتراف به عشق های پنهان
و شگفتی های بر زبان نیامده . . .
در این سکوت حقیقت ما نهفته است
حقیقت تو و من . . .!!!