ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود نمیگوییم..
و حرف هایی هست برای نگفتن که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند
و سرمایه ی ماورایی هرکس حرف هاییست که برای نگفتن دارد..
حرفهایی که پاره های بودن آدمی اند و بیان نمیشوند مگر انکه مخاطب خویش را بیابند....
شاندل
سکوت ؛
سرشار از سخنان ناگفته است . . .
از حرکات نا کرده . . .
اعتراف به عشق های پنهان
و شگفتی های بر زبان نیامده . . .
در این سکوت حقیقت ما نهفته است
حقیقت تو و من . . .!!!
جدا که شدیم !!!
هر دو به یک چیز رسیدیم ...
تو به « فراغت »...
من به « فراقت »...
یک حرف تفاوت که مهم نیست . . .
چیزی مرا به قسمت بودن نمی برد
از واژه دو وجهی تکرار خسته ام
از بودن مکرر بر دار خسته ام
من با عبور ثانیه ها خرد می شوم
از حمل این جنازه هشیار خسته ام . . .
یادم آید تو به من گفتی:
از این عشق حذر کن !!
لحظه ای چند بر این آب نظر کن . . .
آب آیینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است !
باش فردا که دلت با دگران است!!
تا فراموش کنی ؛ چندی از این شهر سفر کن !!
«فریدون مشیری»
خیلی عجیبه !! که ما آدمها صداهای بلند را میشنویم!
پررنگها را می بینیم ! و کارهای سخت را دوست داریم!
غافل از اینکه خوبها آسون میان ؛ بی رنگ می مونن : و
بی صدای بی صدا میرن . . .!!!
کاش گذر زمان در دست من بود
تا لحظه های با تو بودن را آنقدر طولانی
میکردم ؛ که برای بی تو بودن وقتی نمی ماند!!
از پشت شیشه های بزرگ دلتنگی گریه میکنم
و آرزو میکنم کاش برای یک لحظه آغوش گرمت
را احساس کنم؛ سر بر روی شانه های مهربانت
بگذارم تا دیگر از گریه گم نشوم . . .!!!