ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
کـفـر نـمـیگــویـم...
خدایا کفر نمیگویم،
پریشانم،
چه میخواهی تو از جانم؟!
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی.
خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایهی دیوار بگشایی
لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرفتر
عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.
خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است .
دکتر علی شریعتی.
جدا که شدیم !!!
هر دو به یک چیز رسیدیم ...
تو به « فراغت »...
من به « فراقت »...
یک حرف تفاوت که مهم نیست . . .
یادم آید تو به من گفتی:
از این عشق حذر کن !!
لحظه ای چند بر این آب نظر کن . . .
آب آیینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است !
باش فردا که دلت با دگران است!!
تا فراموش کنی ؛ چندی از این شهر سفر کن !!
«فریدون مشیری»
هر که آید گوید :
گریه کن تسکین است . . .
گریه آرام دل غمگین است . . .
چند سالی است که من می گریم . . .
در پی تسکینم . . .
ولی ای کاش کسی میدانست . . .
چند دریا . . .
بین ما فاصله است . . .
آخ من و آرام دل غمگینم . . .!!!
تقدیم به تو که . . . .
از همان روزی که «یوسف» را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون «دیوار چین» را ساختند
آدمیت مرده بود !!
بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب
گشت و گشت قرنها از مرگ آدم هم گذشت !
ای دریغا آدمیت برنگشت . . .
یاد قلبت باشد؛ یک نفر هست که اینجا
بین آدمهایی که همه سرد و غریبند
تک و تنها به تو می اندیشد
! و خیلی
دلش از دوری تو دلگیر است
مهربانم؛ ای خوب
یاد قلبت باشد ؛ یک نفر هست که
چشمش به رهت دوخته به در مانده
و شب و روز دعایش اینست:
زیر این سقف بلند هر کجا هستی
به سلامت باشی و دلت همواره
غرق شادی و تبسم باشد
یاد قلبت باشد؛
یک نفر هست که دنیایش را
همه رویایش را به شکوفایی احساس
تو پیوند زده
مهربانم ؛ ای خوب
به خدا یک نفر هست که با تو . . . .
«تقدیم به بهترینم i love you »
من با تو بودم اما تو افسوس
به بودن من نکردی عادت
تو پر کشیدی من پر شکستم
تو ساده بودی من ساده ماندم
تو با من از شب گلایه کردی
من بی تو تا صبح از خونه خوندم
چشمای سردت دنیای من بود
اما تو هیچ وقت باور نکردی
شکستم و تو یه لحظه
با گریه های من سر نکردی
من با تو بودم وقتی که آروم
پشت نقاب آیینه سوختی
کاش وقت رفتن بهم میگفتی
اون همه عشقو به چی فروختی؟
گناهت را نمیبخشم! تو را با دبگری دیدم که گرم گفتگو بودی
با او آهسته میرفتی سراپا محو او بودی
صدایت کردمو بر من چو بیگانه نگه کردی
شکستی عهد دیرینه گنه کردی گنه کردی
گناهت را نمیبخشم! چه شبها را که من تنها به یاد تو سحر کردم
چه عمری را که بیهوده به پای تو هدر کردم
گناهت را نمیبخشم! همین بود آن وفایی را که میگفتی
همین بود آن صفایی را که میگفتی
تو که خود این چنین بودی چرا روزم سیه کردی..........
سیه کردی سیه کردی.....
گنه کردی گنه کردی.......